اين مباحثى پيرامون علل عقب ماندگى مسلمانان ومواضع إمام خمينى (ره) در اين موارد
اين مباحثى پيرامون علل عقب ماندگى مسلمانان ومواضع إمام خمينى (ره) در اين موارد
زهرا گل آورى
بسم الله الرحمن الرحيم
خلاصه مقاله: اين مقاله پس از بيانى تاريخى روندشكل گيرى تمدنى اسلامى وعلمى عقب ماندگى مسلمانان در مراحلى از اين حركت به بررسى علمى وزمينه هاى اين انحطاط ازديدگاه امام خمينى(س) مى پردازد. نويسنده از خلال سخنان حضرت امام عواملى همچون دور ماندن مسلمانان از اسلام راستين وجود دولتهاى فاسد را زمينه ساز اين عقب ماندگى معرفى مى كند وراه حل آن را بازگشت مجدد به اسلام ناب محمدى(ص) مى داند.
بازگشت به اسلام ناب محمدى(ص) خود موانعى را بر راه دارد كه از جمله آنها مى توان بينش جدايى دين از سياست (سكولاريسم) تحريف مفاهيم دينى، برداشت نادرست از حكوت حق، مسخ احكام سياسى عبادى اسلام وتحجرگرايى را بر شمرد. نويسنده معتقد است كه امام امت (س) در مسير مبارزه خود كوشيد تا با از سر راه برداشتن اين موانع، راه رسيدن به اسلام ناب محمدى(ص) را تسهيل كند.
مقدمه
انقلاب اسلامى ايران طليعه عزت مجدد مسلمانان
در نيمه دوم سده بيستم، امام خمينى(س) انقلابى بس بزرگ ومهم وشگرف را رهبرى نمود و به سر منزل پيروزى رساند ونظام مقدس جمهورى اسلامى را در ايران بنا نهاد. اين پيروزى از يك سومايه اميد وشادمانى مسلمانان دردمند، بلكه تمامى مستعضفان ومظلومان وپابرهنگان وسيلى خوردگان ومحرومان جهان شد واز سوى ديگر بذر هراس ونگرانى را در دلهاى جباران ومستكبران ومرفهان از خدا بى خبر وپولداران زالو صفت وغارتگران جهانى كاشت.
همان شعار «لا اله الا الله»، شعار توحيد، را كه رسول مكرم اسلام (ص) بربلنداى كوه صفا سرداد، وامير مومنان بربام كعبه براى نابودى وواژگونى مرام ونظام شرك وبت پرستى وآرسيتوكراسى قريشيان، ترنم نمود، وفرزندان على (ع) وزهرا (س) هر يك به فراخور ايام ومقتضيات زمان اين حركت توحيدى را تداوم بخشيدند، در اين عصر و زمان خمينى بزرگ، مردى از سلاله آن نبى مرسل و اوصياى معزز، بانظام سلطه مجاهدت نمود ودر ايران بنيان نظام شاهنشاهى را برانداخت ونظام مقدس جمهورى اسلامى را بنانهاد. اين پيروزى براى امت بزرگ اسلام تجربه موفقى شد كه مسلمانان دردمند باالگوپذيرى از اين حركت به هدف مقدس اسلامى، نابودى نظام شرك وظلم واستكبارى، نايل گردند. اين وعده خداوندى است: «هو الذى ارسل رسوله بالهدى ودين الحق ليظهره على الدين كله»([1])، ووعده خداوندى قطعى وتخلف ناپذيراست «ان الله لا يخلف الميعاد»([2]).
عزت اسلامى وآينده حركت
در جنگ خندق مسلمانان درجريان حفر خندق به صخره اى برخوردند كه از خرد كردن آن عاجز بودند، رسول اسلام (ص) كلنگ را در دست گرفت وضربه اى سخت بر پيكره آن وارد نموده از برخورد كلنگ با آن سنگ سخت جرقه اى پديد آمد، رسول خدا (ص) شادمان شد وبا چهره اى باز وخندان نداى «الله اكبر» سرداد.
مسلمانان از سّر اين خوشحالى وشادمانى پرسيدند: حضرت فرمودند: «از اين جرقه پيروزيهايى بس بزرگ را براى شما در آينده اى نزديك بشارت مى دهم.» ([3]).
همانگونه كه آن حضرت بيان داشته بود، به زودى مسلمانان با بهره مندى از رهنمودهاى وحيانى واتكال به خداوند سبحان بر «كسرى» و«قيصر» پيروز شدند. اينك اين حركت وانقلاب خمينى به مانند آن حركت وقيام نبوى است. اين انقلابى را كه امام خمينى (س) پرچم آن را برافراشت، از سنخ همان نهضت رسول گرامى اسلامى (ص) است، ودر امتداد همان راه وهمان هدف مقدس الهى قراردارد. همانگونه كه آن جرقه هاى پيروزى، از پيروزيهاى آينده مسلمانان وشكوفايى مجد وعظمت وتمدن اسلامى حاصله در سده هاى بعدى حكايت مى كرد، جرقه هاى پيروزى در انقلاب اسلامى نيز از پيروزمندى در آينده و از مجد وعظمت واحياء مجدد حيات طيبه اسلامى وتفوق وغلبه اسلام، حكايت مى كند.
همان وعده اى را كه خداوند سبحان بيان داشته است «ليظهره على الدين كله».
اين حركت پيروزمند ودرخشان، مسلمانان ومستضعفان ومظلومان را اميدوار، وكافران ومستكبران وستمگران را پريشان كرده است. چالشهايى كه بعد از پيروزى انقلاب اسلامى ايران و در ارتباط با آن در منطقه و جهان پديد آمده است ونيز كنشهاو واكنشهاى حاميان ومخالفان اين انقلاب، جملگى اين ادعا را ثابت مى كند كه اين پيروزى سرآغاز پيروزيهاى زنجيره اى از نوع تقابل بين حق و باطل است آرى همانگونه كه «موشه دايان» وزير خارجه اسبق رژيم غاصب فلسطين اشغالى گفت: انقلاب اسلامى ايران زمين لرزه اى است كه در منطقه رخ داده است واسرائيل را هم دربرگرفت. پيروزى اين انقلاب همه از احياء دوباره تمدن درخشان اسلامى خبر مى دهند. همان تمدنى كه موجب شگفتى بسيارى از داشمندان وصاحبنظران جهان شده است. افرادى چون «جواهر لعل نهرو» و«گوستاولويون» فرانسوى آن را از شگفتيهاى تاريخ بشر توصيف نمودند([4])، و«ويل دورانت» آن را از حوادث بزرگ تاريخ خواند([5]).
ولى افسوس كه، اين تمدن در چند قرن گذشته به افول گرائيد وديگران با بهره مندى از فنون وعلوم اسلامى بر مسلمانان چيره شدند. راستى چه چيزى باعث آن همه مجد وعظمت وعزت اسلام ومسمانان شد؟ وسپس چه امورى باعث اين همه عقب افتادگى وذلت وحقارت گرديد؟.
نيم نگاهى به پيشرفت وانحطاط مسلمانان
ما در اين نوشتار در صدد بيان اين نكته نيستيم كه بطور مبسوط از علل وزمينه هاى تمدن اسلامى وسپس انحطاط آن سخن به ميان آوريم. ليكن به جهت ارتباط منطقى بحث و عنوان اين مقال تنها به ذكر يكى از مهمترين عوامل تمدن وانحطاط آن مى پردازيم، تا بلكه گذشته، چراغ راه آينده باشد به فرموده مولاى موحدان با آگاهى به عوامل پيشرفت وانحطاط پيشينيان بهره بگيريم وآنچه مايه عزت گذشتگان بود، به آن تمسك جوئيم واز عامل ذلت وانحطاط بپرهيزيم. «فالزؤموا كل امر لزمت العزة به شأنهم... واجتنبوا كل امر كسر فقرتهم واوهن منتهم....» ([6]).
عامل پيشرفت مسلمانان
در پيدايش جامعه مدنى اسلامى ومجد وعظمت مسلمانان عواملى متعدد نقش داشت. در تمدنى كه در جغرافياى سياسى بزرگ اسلامى، به مدت نهصد سال رواج داشت، نمى تواند تنها يك عامل وجود داشته باشد.
بلكه علل وعوامل متعددى در پيدايش وتداوم آن دخيل بودند. ليكن همه عوامل به يك نسبت در اين تمدن نقش نداشتند برخى مهم و برخى مهمتر بودند. از اين ميان تمامى عوامل حياتبخش تمدن اسلامى، دين اسلام با مجموعه اى از باورها وارزشها ورهنمودهاى خاص خودش به عنوان مهمترين عامل تكون اين تمدن تجلى نمود، البته دين اسلام پيرايه و بدون تحريف، چرا كه اسلام قرائتها، تفسيرها وبرداشتهاى مختلف ومتضادى دارد، تنهايك تفسير سازنده است وآن به تعبير امام راحل، اسلام ناب محمدى(ص) است. اين دين به مسلمانان نشاط مى دهد و آنان را در جهت فعاليتهاى سازنده وامى دارد، مسلمانان را در برابر ظلم واستبداد فريادگر مى گرداند. مسلمانان با توجه به باورها وارزشهاى دينى در طى قرون گذشته كوشيدند و در جهان تمدنى بزرگ ودرخشان از خود به يادگارگذاشتند. اين تمدن ميوه وثمره رهنمودهاى اسلام است. مسلمانان از اسلام ناب محمدى(ص) بهره هاى فكرى وعملى گرفتند وپيشرفت كردند.
عامل عقب ماندگى مسلمانان
اين عزت وپيشتازى مسلمانان درچند قرن گذشته كم كم به افول گرائيد ومسلمانان از كاروان تمدن بشرى عقب ماندند وتاكنون نيز ادامه دارد. چرا چنين شد؟ در پيشرفت مسلمانان بهره مندى از اسلام ناب محمدى(ص) نقش اصلى را بر عهده داشت ولى در اين جريان انحطاطى از مهمترين عوامل، جدايى مسلمانان از اسلام ناب محمدى(ص) است. از وقتى كه مسلمانان از تعليمات اسلامى فاصله گرفتند وقرائتها وتفسيرهاى انحرافى از اسلام جايگزين اسلام ناب محمدى(ص) شد، وباورها وارزشهاى اسلامى در فكر وعمل مسلمانان وارونه گرديد حركت انحطاطى وارتجاعى وعقب گردى آغاز شد.
آيا از اين دوره انحطاط، مردم از اسلام برگشته بودند وديگر خودشان را مسلمان نمى دانستند؟ پاسخ منفى است. مردم از مظاهر وشعاير اسلامى بهره مند بودند وخود را مسلمان مى دانند، ليكن در باورها وارزشهاى اسلامى انحراف به وجود آمده بود. مفاهيم دينى قالب تهى كرد وآن تأثيرى كه مى بايست در افكار وزندگى مردم مى داشت، منتفى شد و يا به جهت تغيير در باورها وارزشهاى اسلامى گاه تأثيرى متضاد ومنفى از خود برجاى مى گذاشت، به تعبير امام على (ع) مردم جامه اسلام وارونه برتن كردند: «لبس الإسلام لبس الفرد مقلوباً»([7])، حضرت علي(ع) دين اسلام را به مانند پوستينى تشبيه كرده است كه در صورت وارونه پوشيدن اثر منفى ومتضادى دارد. بنابر اين فاصله گرفتن از رهنمودهاى اسلامى مايه عقب ماندگى است.
امام خمينى (س) در اين باره بيان مى دارد: «اگر عميقاً توجه كنيد پى خواهيد برد كه مهمترين عامل انحطاط مسلمانان دورى و بى خبرى از تعاليم واقعى وحياتبخش اسلام است، اسلامى كه در تاريك ترين ادوار تاريخ مشعشع ترين و نورانى ترين تمدنها را به وجود آورد وپيروان خود را به اوج عظمت واقتدار و آقايى رسانيد وآن زمانيكه همان پيروان از آن تعاليم چشم پوشيدند وبه روشى منحرف گرويدند، طبيعى بود كه عظمت ومجد ديرين خود را از دست داده، به روز سياه وتيره اى چون روزگار موجود بيفتند.» ([8]).
اسلام صحيح وبدون تحريف در باورها وارزشهايش مايه پيشرفت است. اين به تعبير امام. اسلام ناب محمدى(ص) است اما اگر در آن تحريفى پديد آمد، در اين صورت نه تنوع مايه پيشرفت نيست بلكه ممكن است مايه عقب ماندگى باشد. اين اسلام به تعبير امام، اسلام، آمريكايى است.
از اسلام تفسيرهاى وقرائتهاى گوناگون بلكه متضادى شده است كه از همه آنها تنها اسلام ناب محمدى (ص) سازنده ومايه پيشرفت است. ديگر قرائتها چه بسا ويرانگر باشد. در اين باره برخى از نويسندگان اشاراتى كرده اند. مثلاً «گوستاولوبون» فرانسوى در كتاب «تهران اسلام وعرب» مى نويسد: «امورى چند مايه پيشرفت وتمدن مسلمانان بود از جمله آن اسلام است. ونيز اسلام عامل انحطاط مسلمانان شد.» ([9])، اين سخن گوستاولوبون از جهتى قابل مناقشه و از جهتى ديگر قابل قبول است. از اين جهت قابل مناقشه است كه شناخت او از اسلام درست نيست اسلامى كه ثمره رسالت رسول گرامى اسلام(ص) است، اگر بدون تحريف و پيرايه عمل بشود واگر باورها وارزشهاى اسلامى در حوزه فردى واجتماعى وبه ويژه در فرهنگ مردم مسلمان حضور فعال داشته باشند قطعاً اسلام عامل بالندگى است، نه عامل انحطاط وفرومايگى; گوستاولوبون در همين كتاب در باره تمدن اسلامى در اسپانيا وسپس در انحطاط آن مى نويسد: «انحطاط اسپانيا پس از اخراج اعراب (مسلمانان) وقتل عام آنها به اندازه اى سريع وشديد بود كه به جرأت مى توان گفت تاريخ سراغ ندارد ملتى را كه مانند ملت اسپانيا در يك مدت بسيار كوتاهى تا اين حد سقوط كند، زيرا علوم، فنون، زراعت، صنعت وخلاصه هر چه براى ترقى وعظمت يك ملت لازم است وهمه آنها ناگهان از شهرهاى اسپانيا وسرزمين آندلس رخت بربست، كارخانجات تعطيل شد، زمينهاى زراعتى به صورت اراضى باير در آمد،...».
«وهمان كشورى كه در زمان حكومت مسلمانان جهانى را در پرتو نور وعلم وتمدن خود روشن ساخته بود، در تمام آن كشور حتى يك مدرسه هم براى تعليم فيزيك ورياضيات وطبيعيات وجود نداشت» وبه قول كامپومانس «نويسنده اسپانيايى تا سال 1776 ميلادى در آنجا يك نفر شيميدان كه بتواند ساده ترين تركيبات شيميايى را بسازد وجود نداشت ونه يك شخصى بود كه بتواند يك كشتى معمولى بسازد ويا بادبان آن را اصلاح كند»([10]).
از اين جملات مذكور نتيجه مى گيريم كه عامل شكست وانحطاط تمدن اسلامى، خود اسلام نبود، بلكه بايد عامل را در چيزى ديگر جستجو كرد.
اما مى توان اين سخن گوستاولوبون را از جهتى پذيرفت وآن همان است كه حضرت امام خمينى (س) از آن به اسلام آمريكايى تعبير نمود، اسلام ناب محمدى (ص) عامل پيشرفت وعزت مسلمانان است واسلام تحريف يا اسلام آمريكايى عامل انحطاط وفقرومايگى وزبونى است.
سيد جمال الدين اسدآبادى در باره عقب ماندگى مسلمانان مى گويد: «الإسلام محجوب بالمسلمين»([11]). يعنى عامل عقب ماندگى خود مسلمانان هستند. «طنطاوى» در تفسيرش مى نويسد: «انحطاط مسلمين وترقى اروپا از يك نقطه شروع مى شود وآن اعراض از دين است.» ([12]).
محمد اقبال لاهورى در اينباره مى گويد:
«اسلام هم در ميان مسلمانان وجود دارد وهم وجود ندارد، اسلام وجود دارد به صورت شعار، امّا اسلام به صورت روح در جامعه اسلامى مرده است.... نقص كار در تفكر مسلمانان است. روح اسلامى در ميان مسلمانان مرده است. طرز تلقى مسلمانان از اسلام بصورت زنده اى نيست، به صورت مرده است...» ([13]).
اين سخنان «طنطاوى»، «اقبال لاهورى»، «سيد جمال» همه در رهنمودهاى رهبر كبير انقلاب اسلامى امام خمينى(س)، تحت عنوان «اسلام آمريكايى» مى گنجد. با اين تفاوت كه امام خمينى به جاى آن تعبيرات كلى ومبهم، تعبيرى شفاف به كار برد و براى دو نوع تفسير از اسلام (اسلام ناب محمدى واسلام آمريكايى) شاخصهايى روشن وملموس ارائه نمود تا مسلمانان در تشخيص وتمايز اين دو مشكل روبرو نشوند. عامل پيشرفت مسلمانان اسلام ناب محمدى(ص) وعامل بدبختى جدايى مسلمانان از دين اسلام ويا تحريف اسلام است كه در شرايط زمانى ومكانى اين اسلام وارونه را اسلام آمريكايى نام نهاد. مهمترين مشكل جهان اسلام اين است كه مسلمانان از حقايق ورهنمودهاى اسلامى فاصله بگيرند. رسول مكرم اسلام (ص) در اخبار از آينده جهان اسلام در اينباره بيان داشت: «سيأتي على امتي زمان لا يبقى من القرآن الاّ رسمه ولا من الإسلام الا اسمه، يسمون به وهم ابعد الناس منه، مساجدهم عامرة وهى خراب من الهدى» ([14]).
«به زودى بر امت من زمانى خواهد آمد كه از قرآن تنها رسمى و از اسلام بجز اسمى باقى نمى ماند، خودشان را مسلمان مى نامند ولى از همه بدترند ونسبت به اسلام دورترند، مساجدشان آباد است اما از هدايت تهى است.»
دولتهاى فاسد ومشكل جهان اسلام
امام خمينى(س) با رهكارهاى خود كه بنا نهاد، پرچم مبارزه را برافراشت وپيروزشد، ومسلمانان را براى باز آفرينى عزت وتمدن اسلامى اميدوار ساخت. از مهمترين رهكارهاى آن امام همام در اين باز آفرينى، مبارزه باكج انديشيها وانحرافات بود; انحرافاتى كه مانع حركت سازنده مسلمانان در طول چند قرن گذشته بود. كج فهمى از اسلام مسلمانان را به جاى فعاليت ونشاط وفريادگرى وسازندگى، به خمودى وخموشى وزبونى واداشته بود.
امام همانند طبيبى حاذق درد جامعه اسلامى را به خوبى شناخت ونسخه شفابخشى براى زدودن دردها تجويز نمود وتجربه موفقى را به مسلمانان عرضه داشت.
يكى از موانع پيشرفت مسلمانان وبه تعبير ديگر يكى از عوامل انحراف از اسلام ناب محمدى(ص)، وجود دولتهاى فاسد و نالايق بود. زيراكه مردم در فعاليتهاى زندگى خود از حكمرانان الگو مى گيرند. امام خمينى (س) در باره اين مشكل بزرگ جهان اسلام بيان داشت: «مشكل مسلمين حكومتهاى مسلمين است، اين حكومتها هستند كه به واسطه روابط شان با ابرقدرتها وسپردگى شان به ابر قدرتهاى چپ وراست مشكلات را براى ما و همه مسلمانان ايجاد كرده اند اگر اين مشكل از پيش پاى مسلمين برداشته شود، مسلمين به آمال خودشان خواهند رسيد....» ([15]).
انقلاب اسلامى راهكارى در رفع مشكل جهان اسلام
امام خمينى (س) نداى رهايى بخش اسلامى را سرداد وپرچم مبارزه براى وصول به عزت اسلامى را برافراشت تا مردم با آن جانشان را از چنگ ظالمان وطاغوتيان به درآورند. اما براى موفقيت در اين هدف مقدس حضور فعالانه مردم شرط اساسى است. در قيامها وانقلابات حضور هماهنگ سه ركن انقلاب يعنى مردم متعهد، مردم وايدئولوژى ويا منشور انقلاب ونيز رهبرى آگاه ومتعهد، لازم وضرورى است. در آغاز نهضت، مردم حضور فعالانه نداشتند زيرا اولا از موقعيت سياسى واجتماعى بينش انقلابى لازم برخوردار نبودند وثانياً ايدئولوژى اسلامى به جهت انحرافاتى كه از سوى دغلبازان وتوطئه گران بر پيكره اش وارد شده بود، ديگر نمى توانست مسلمانان را فريادگر بارآورد. بنابراين براى حضور فعالانه مردم در صحنه سياسى و مبارزاتى افزون بر بينش سياسى ـ اجتماعى، حضور فعال ايدئولوژى اسلامى آن هم بدون پيرايه و بدون تحريف وانحراف (اسلام ناب محمدى«ص») لازم وضرورى است.
اسلام ناب محمدى(ص)، دين فرياد ومبارزه است و از همان آغاز ظهور باشعار انقلابى «لا اله الا الله» به نبرد با ستمگران پرداخت وپيروزيهايى بسيار در پى داشت. ولى در طول زمان، در باورها وارزشهاى اين دين سعادتبخش انحرافاتى پديد آمد كه با وجود آن دين فرياد وعزت به دين خموشى وذلت تبديل شد تا هنگامى كه اين انحرافات زدوده نشود وضع به همين منوال است. امام خمينى (س) اين انحرافات را شناخت ودرپى زدون آن برآمد. همانگونه كه بيان شد نظر امام خمينى مشكل اساسى مسلمانان حكومتهاى فاسد است. تا هنگامى كه آنها در رأس امور باشند مشكلات جهان اسلام وجود دارد. بايد در برابر حكومتهاى فاسد ايستاد، اما بر سر اين راه موانعى موجوداست.
موانع نظرى اين راهكار ورهنمودهاى امام خمينى(س)
1 ـ بينش جدايى دين از سياست (علمانيت يا سكولاريسم) ([16]).
يكى از موانع نظرى، بينش جدايى دين از سياست است.
ريشه اين تفكر از اروپا ودر پايان قرون وسطى است، كه براى كاستن اقتدار كليساو «فلسفه اسكولاستيك»([17]).
بوجود آمد. در آن عصر وآن محيط اين تفكر چه خوبيهايى وچه ضعفهايى داشت، فعلاً در صدد آن نيستيم لكن، بدون در نظر گرفتن موقعيتها، زمينه ها ونيز بدون نظر به محتواى اسلام، وارد كردن اين تفكر در بستر اسلامى خردمندانه نيست. چراكه اسلام همانند مسيحيت موجود، در تبيين جهان ودر قبض وبسط عام متحجرانه برخورد نكرده است، ونه در ايدئولوژى وحكمت علمى همانند مسيحيت رهنمودكرده وتنها به حوزه اخلاق متوسل شده و از حوزه قانون غفلت كرده است ونه علماى اسلام همانند روحانيون مسيحيت بهشت فروشى كرده اند در هر حال آنان براى كاستن مشكلات خود «سكولاريسم» ودنيايى كردن دين و يا جدايى دين از سياست را مطرح كردند وبا انگيزه هاى سياسى به ترويج آن پرداختند، اين انديشه ناآگاهانه ويا مغرضانه به جهان اسلام سرايت كرد ودر دو گروه يعنى حاكمان فاسدى همانند رضاخان ومصطفى كمال پاشا ومنورالفكرانى همانند تقى زاده ها وعبد الرزاق هاى خود باخته وغرب زده به نشر اين تفكر پرداختند، حكومتهاى فاسد به منظور جلوگيرى از حركتهاى انقلابى مسلمانان ومنورالفكران به جهت كاستن اقتدار دين اسلام، در پى اين حركت بوده اند.
در تركيه مصطفى كمال پاشا معروف به آتاتورك، رئيس جمهور وبنيانگذار تركيه نوين دكترين جدايى دين از سياست را اعلان كرد و در سال 1928 ميلادى با همين دكترين تفكيك دين از سياست، رسمى بودن دين اسلام را لغو والفباى لاتين را بجاى الفباى عربى رسمى كرد وبا اسلام شروع به مبارزه كرد.
در ايران رضاخان به تقليد از مصطفى كمال پاشا حركت جدايى دين از سياست وسكولاريسم را در پيش گرفت وبه موازات اين جريان سكولاريسم كه از سوى حكومتهاى فاسد به اجرا در آمد عده اى از منورالفكران وتجدد طلبان قلم بدست هم به تبليغ وتوجيه اين حركت پرداختند وبرخى از آنان مانند «على عبد الرزاق» با توجيهات دينى به تأئيد حكومتهاى فاسد قلم زدند. على عبد الرزاق انديشه جدايى دين از سياست را تبئين و توجيه كرد ودر اينباره كتاب «الإسلام واصول الحكم» را به رشته تحرير درآورد([18]).
اين دو گروه با بهره مندى از قدرت سياسى و توجيهات فريبنده مزدوران قلم بدست و با حمايت وكمكهاى مادى ومعنوى استكبار واستعمار جهانى، مانند دولتهاى انگليس و ايالات متحده و با شعارهاى «سكولاريسم»، «علمانيت»، «پيشرفت»، «بلورليسم» وامثال آن در جهت اسلام زدايى گام برداشتند.
بنابراين در صف سكولارها وهواخواهان تز جدايى دين از سياست وزندانى كردن دين در معبدها، مثلثى از استكبار وقدرتهاى بزرگ خارجى، دولتهاى حاكم بر ممالك اسلامى و قلمزنان مزدور وخودفروخته وجود داشت; از يك سوحكومتهاى جبار وستمگرى همانند رضاخان ومصطفى كمال با تمامى قدرت وحاكميت سياسى وبا هدف دين زدايى براى تز جدايى دين از سياست كوشيدند واز سوى ديگر منور الفكرانى همانند تقى زاده ها، ملكم خانمها وآخوند زاده ها براى جدايى دين از سياست قلم زنى مى كردند; كه اين هم به هدف دين زدايى بود واز زاويه سوم استعمار و استكبار جهانى بويژه دولتهاى انگلستان وآمريكا با انواع حيله به طور مستقيم و غير مستقيم در پى ترويج اين فكر بر آمدند كه جدايى دين از سياست مايه پيشرفت است ويكى از اركان مهم مدرناسيون، سكولاريسم است. چنين وانمود كردند كه اروپائيان از هنگاميكه جامعه سكولار را بناكردند وكار قيصر را به قيصر وكار كليسا را به پاپ واگذار كردند، به پيشرفتهاى عظيمى نايل شدند، بنابر اين شرط پيشرفت، زندانى كردن دين در معبدها، ديرها، صومعه ها، ومساجد است. دين نبايد در اجتماع بشرى نمود داشته باشد. غربيها چنين كردند وپيروز شدند، شرقيها هم بايد چنين كنند. تقى زاده كه يكى از اين غرب زاده هاى منورالفكر است، چونكه تحت تأثير القائات آنان قرار گرفت، گفت: «تنها راه پيشرفت ما اين است كه از فرق سر تا ناخن پا يكسره فرنگى شويم.» ([19]).
اين سخن تقى زاده گوياى اين است كه بايد براى پيشرفت بى چون وچرا از غرب تقليد كرد. غربيها دين را كنار گذاشتند، شرقيها هم بايد دين را كنار بگذارند. تا پيشرفت كنند. افزون بر اين مثلث شوم، عده اى از عالمان دينى ومروجان شريعت ناآگاهانه در حوزه هاى علميه به خيل پيروان دكترين سكولاريسم وجدايى دين از سياست پيوستند. با الحاق اين گروه ديندار به آن مثلث دين زدا، براى بسيارى درك راه حق وباطل مشكل شد; آيا از نظر اسلام جدايى دين از سياست يك اصل فضيلتى است يا يك برداشت تحريف گرانه؟ آيا شريعت آدمى را به ترويج مظاهر دين در ابعاد وسيع اجتماعى فرا مى خواند به بسنده كردن دين در معبدها؟.
با اين بازار آشفته ودشمنان ودوستانى كه هر يك به گونه اى در تحريفات دين مى كوشيدند امام خمينى (س) كمر همت بست وبا اين انديشه غير راستين مبارزه كرد. مثلث شوم دين زدا به خيال اينكه امام خمينى (س) در جمع دينداران پارساگرايى كه جدايى دين از سياست را يك اصل فضيلتى زاهدانه مى انگاشتند، تنهاست واگر در حوزه علميه نجف باشد، همين تنهايى براى خنثى كردن مبارزه اش كافى است، آن حضرت را به آن حوزه بزرگ وكهن اسلامى تبعيد نمود. اما در اين حوزه نيز امام خمينى به مبارزه با دكترين جدايى دين از سياست پرداخت وقبل از همه كوشيد تا اين قشر ديندار را از صف بى دينان بلكه دين زدايان مذكور جداكند به همين منظور در سال 1348 هجرى شمسى عنوان بحث ودرس خود را حكومت اسلامى قرار داد و بيان داشت كه در اسلام سياست با ديانت توأم است.
كلام امام خمينى در پيوستگى دين و سياست
حضرت امام(س) در دروس ولايت فقيه فرمود:
«اين را كه ديانت بايد از سياست جدا باشد وعلماى اسلام در امور اجتماعى وسياسى دخالت نكنند را استعمارگران گفته وشايع كرده اند. اين بى دينها مى كويند مگر زمان پيامبر اكرم(ص) سياست از ديانت جدا بود؟.... اين حرفها را استعمارگران وعمال سياسى آنها درست كرده اند تا دين را از تصرف امور دنيا واز تنظيم جامعه مسلمانان بركنار سازند وضمناً علماى اسلام را از مردم ومبارزان راه آزادى واستقلال جداكنند. در اين صورت مى توانند بر مردم مسلط شده وثروتهاى مارا غارت كنند. منظور آنان همين است.» ([20])
«... تزريق كرده بودند به ملتها، به مسلمين، به ديگر اقشار جمعيتهاى دنيا كه سياست كار شماها نيست، برويد سراغ كارخودتان وآن چيزى كه مربوط به سياست است بدهند به امپراتورها! همه چيز مسلمانها را ببرند، همه چيز مستضعفان را ببرند وماكنار بنشينيم، بگوئيم كه نبايد حكومت باشد اين حرف ابلهانه است....» ([21]).
«شعار سياست از دين جداست، از تبليغات استعمارى است كه مى خواهند ملتهاى مسلمان را از دخالت در سرنوشت خويش بازدارند. در احكام مقدس اسلام، بيش از امور عبادى امور سياسى و اجتماعى بحث شده است. روش پيامبر اكرم نسبت به امور داخلى مسلمين وامور خارجى آنها نشان مى دهد كه يكى از مسئوليتهاى بزرگ شخص رسول اكرم (ص) مبارزات سياسى آن حضرت است.»
«شهادت امير المؤمنين(ع) و نيز حسين(ع) وحبس وشكنجه وتبعيد ومسموميتهاى ائمه عليهم السلام همه درجهت مبارزات سياسى شيعيان عليه ستمگريها بوده است و در يك كلمه، مبارزه وفعاليتهاى سياسى بخش مهمى از مسئوليتهاى مذهبى است.» ([22]).
2 ـ برخى از اخبار اسلامى
يكى ديگر از موانع نظرى قيام ومبارزه مسلمانان بر ضد حكومتهاى ستمگر ونا مشروع وبى عدالتى ها ومفاسد اجتماعى، وجود برخى از روايات و يا برداشتى نادرست از رواياتى است كه در منابع اسلامى وارد شده است، مانند رواياتى كه پرچمداران قيامها را طاغوت معرفى مى كند([23]); ويا قيامهايى قبل از ظهور حضرت حجت(ع) شكست خورده([24])، ويا اطاعت از حكومتها را واجب وتخلف از طاعت آنان را هلاكت معرفى مى كند([25]). وهمچنين به برخى از راويات ظهور وفرج امام مهدى(عج) ([26])، تمسك مى كنند كه نبايد در جهت اصلاح جامعه كوشيد بلكه خراب كردن جامعه تسريع در مقدمات ظهور حضرت حجت (عج) مى باشد.
عده اى از اينگونه روايات مدد جسته اند كه در عصر غيبت حضرت مهدى (عج) نبايد فعاليتهاى انقلابى وسازنده انجام داد. در حالى كه برخى از اينگونه اخبار توسط دسيسه گران ودغلبازان ساخته وجعل شده است، وبرخى از آنها مربوط به حادثه يا شخص خاصى است، نه در همه موارد; برخى ديگر از آنها از روى تقيد صادر شده است و يا اينكه برداشت عدم فعاليتهاى سازنده وقيام برضد مفاسد اجتماعى، تفسيرى نادرست و يا تفسير به رأى است.
حال اگر هيچ يك از اينها هم نباشد، اينگونه روايات در برابر دلايل قطعى عقلى ونقلى، روايات وآيات بيشمار درباره امر به معروف، نهى از منكر، جهاد ومبارزه ومسئوليتهاى مسلمانان وعدم پذيرش ظلم، متعارض ومترود است. با اين وجود برخى با تكيه بر اينگونه روايات خود را از ميدان مبارزه كنار كشيده ونيز مانع فعاليتهاى انقلابى وسازنده ديگران شده اند وبه سياستهاى محافظه كارانه ومنفعلانه روى آورده اند.
موضع امام خمينى(س) در برابر برداشتهاى انحرافى
حضرت امام (س) در فرصتهاى گوناگون به نقادى اينگونه برداشتها پرداخته است كه اينك به برخى از آنها اشاره مى شود. در رد نظريه انجمن حجتيه ايها فرمود:
«يك دسته ديگر هم كه تزشان اين است كه بگذاريد معصيت شود، تا حضرت صاحب بيايد، حضرت مگر براى چه مى آيد؟! حضرت صاحب مى آيد معصيت را بردارد. ما معصيت بكنيم، كه او بيايد؟ اين اعوجاجات را برداريد، اين دسته بنديها را براى خاطر خدا، اگر مسلميد وبراى كشورتان، اگر ملى هستيد، اين دسته بنديها را برداريد..» ([27]).
«نظر بعضى علمى هاى منحرف آن است كه براى ظهور آن بزرگوار بايد كوششى در تحقق ظلم وكفر شود، تا عالم را ظلم فراگيرد ومقدمات ظهورفراهم شود»([28]).
«مناطق حاكم خمين را نداشته باشيد كه مى گفت بايد معاصى را رواج داد تا امام زمان(عج) بيايد...» ([29]).
«مى گفتند كه هر حكومتى اگر در زمان غيبت محقق بشود، اين حكومت باطل است و بر خلاف اسلام است. آنها مغرور بودند، آنها كه بازيگر نبودند مغرور بودند... آن روايات كه هر كس عَلَم بلند كند، عَلَم مهدى، به عنوان مهدويت بلندكند. حالا فرض مى كنيم يك همچو رواياتى باشد، آيا معنايش اين نيست كه ماتكليفمان ديگر ساقط است، يعنى بر خلاف ضرورت اسلام....» ([30]).
«ممكن است هزاران روايت را نشان بدهند كه از اعمال ظلمه وآخوندهاى دربارى در تعريف وتمجيد سلاطين جعل شده است به طورى كه ملاحظه مى كنيد، با دو روايت ضعيف چه بساطى راه انداخته اند وآنرا در مقابل قرآن قرار داده اند. قرآنى كه جديت دارد بر ضد سلاطين قيام كنيد وموسى را به قيام عليه سلاطين وا مى دارد...» ([31]).
3 ـ تحريف برخى از مفاهيم دينى
همانگونه كه در آغاز ذكر شد، انحراف وكج فهمى هاى دين مبين اسلام از عامل تحول و سازندگى بودن اسلام مى كاهد. وهمانگونه كه امير مؤمنان(ع) اين حقيقت را بيان مى كند «لبس الإسلام لبس الفرو مغلوباً» دشمنان در اسلام تحريف پديد آوردند ومعنا ومحتواى آن را تغيير دادند مثلاً توكل در اسلام سازنده است ولى برخى از مسلمانان توكل را به معنانى تنبلى و ساكت وبى تلاش بودن دانستند. زهد به معناى دل نبستن به دنياست ولى در نزد عده اى به معناى رهاكردن كارو تلاش در امور معيشتى است. انتظار فرج به معناى آمادگى براى نبرد بزرگ است ولى برخى آنرا به معناى به انتظار نشستن وكارى نكردن تفسير كرده اند.
برخورد امام خمينى(س) در اين مورد
امام خمينى در بيان ريشه اين طرز تفكر فرمود:
«احساس كردند آنچه روى در مقابل منافع مادى آنهاست ومنافع مادى وقدرت سياسى آنان را به خطر مى اندازد اسلام واحكام اسلام است وايمانى كه مردم به آن دارند، پس يا روحانيت درست وعمالى كه در دانشگاهها ومؤسسات تبليغات دولتى يا بنگاههاى انتشاراتى داشتند ومستشرقينى كه در خدمت دولتهاى استعمارگر هستند، همه دست به دست هم داده در تحريف حقايق اسلام كاركردند به طوريكه بسيارى از مردم وافراد تحصيل كرده نسبت به اسلام گمراه ودچار اشتباه شده اند.» ([32])، «اكنون كار به اينجا رسيده كه لباس جندى (سربازى) را جزو خلاف مروت وعدالت مى دانند! در صورتيكه ائمه دين ما جندى (سرباز) بودند، سردار بودند، جنگى بودند، در جنگهايى كه شرحش را در تاريخ ملاحظه مى فرمائيد با لباس سربازى به جنگ مى رفتند...» ([33]).
«بعضى را مى بينيم كه در حوزه ها نشسته به گوش يكديگر مى خوانند كه اين كارها از ما ساخته نيست، چكار داريم به اين كارها؟! ما فقط بايد دعا كنيم ومسأله بگوئيم. اين افكار آثار تلقينات بيگانگان است نتيجه تبليغات سوء چند صد ساله استعمارگران است كه در اعماق قلوب نجف وقم ومشهد وديگر حوزه ها وارد شده است وباعث افسردگى وسستى وتنبلى گرديده ونمى گذارد رشدى داشته باشند.» ([34]).
از جمله چيزهايى كه به خصوص در حوزه هاى علميه مانع فعاليت انقلابى بود مسأله تحريف در محتواى «تقيه» بوده. بسيارى به جهت درك معناى نادرستى از «تقيه» حركت نمى كردند. حضرت امام (س) در برابر اين طرز تفكر بيان داشت:
«فقهاى اسلام بايد در موردى كه براى ديگران تقيه است، تقيه نكنند، تقيه براى حفظ اسلام ومذهب بود، كه اگر تقيه نمى كردند، مذهب را باقى نمى گذاشتند، تقيه مربوط به فروع است. مثلاً وضو را اينطور يا آنطور بگير; امّا وقتى كه اصول اسلام، حيثيت اسلام، در خطراست، جاى تقيه وسكوت نيست.» ([35])
4 ـ برداشتى نادرست از حكومت حق
برخى عقيده دارند كه تشكيل حكومت اسلامى تنها وظيفه امام معصوم (ع) است، يكى از طرفداران اين نظريه مى گويد: «شما مصداق حاكم اسلامى را نشان بدهيد. كسى كه معصوم از گناه باشد كسى كه هوى وهوس وحب ورياست وشهوت وغصب وتمايلات نفسى به هيچ وجه در او اثر نكند، نشان بدهيد او بيايد ميدان، جلو بيفتد، ملت مى افتد به خاك پايش.» ([36])
حضرت امام در پاسخ به اين سخن فرمود:
«اعتقاد به چنين مطالبى، يا اظهار آنها بدتر از اعتقاد واظهار منسوخ شدن اسلام است.. هر كه اظهار كند كه تشكيل حكومت اسلامى ضرورت ندارد، منكر ضرورت اجراى احكام اسلام شده وجامعيت احكام وجادوانگى دين مبين اسلام را انكار كرده است.» ([37])
5 ـ مسخ احكام سياسى ـ عبادى اسلام
دشمنان اسلام براى اينكه از پيشروى و رشد اسلام جلوگيرى كنند، كوشيدند تا بعد سازندگى احكام اسلامى را از بين ببرند. بسيارى از احكام عبادى اسلام جنبه سياسى دارد و درس زندگى است روح عبادت وسازندگى را از آنان گرفتند واحكام اسلامى را به يك سرى اذكار و اوراد بى اثر تبديل كردند، در نتيجه قرآن تنها به قبرستانها ومجالس ختم وشيئى متبرك محدود شد. نمازهاى جماعت وحج به چيزى بدون خاصيت تبديل شد.
امام خمينى (س) در اينباره بيان داشت: «خود خواهان وطاغوتيان... انحراف از دين خدا وكتاب وسنت الهى را پايه گذارى كردند تا كار را به جايى برسانند كه قلم از شرح آن شرمسار است ... قرآن اين كتاب سرنوشت ساز، نقشى جز در گورستانها ومجالس مردگان نداشت و ندارد.» ([38])
«چه فرصتى بالاتر ووالاتر از كنگره عظيم حج كه خداوند متعال براى مسلمانان فراهم آورده است ومع الاسف ابعاد مختلف اين فريضه عظيم سرنوشت ساز به واسطه انحرافهاى حكومتهاى جور در كشورهاى اسلامى وآخوندهاى فرومايه دربارى وكج فهمى هاى بعضى از معممين ومقدس نماها در تمامى كشورهاى اسلامى درپرده ابهام باقى مانده است. كج فهمانى كه حتى با تشكيل حكومت اسلامى مخالف وآنرا از حكومت طاغوت بدتر مى دانند.» ([39])
9 ـ تحجرگرايى
تحجرگرايى وعدم درك زمان ومكان يكى ديگر از مشكلات شكوفايى نهضت اسلامى است. امام خمينى(س) در دوران نهضت اسلامى از سوى افراد متحجر ناملايمات فراوانى ديد ودر اينباره فرمود: «در نزد متحجران يادگرفتن زبان خارجى، كفر وفلسفه وعرفان گناه وشرك به شمار مى رفت. در مدرسه فيضيه فرزند خرد سالم، مرحوم مصطفى، از كوزه اى آب نوشيد، كوزه را آب كشيدند، چرا كه من درس فلسفه مى گفتم.» ([40])
«اولين ومهمترين فصل خونين مبارزه در عاشوراى پانزده خرداد رقم خورد. در پانزده خرداد 42 مقابله با گلوله تفنگ ومسلسل شاه نبود، كه اگر تنها اين بود مقابله را آسان مى نمود بلكه علاوه بر آن از داخل جبهه خودى، گلوله حيله ومقدس مآبى وتحجر بود; گلوله زخم زبان ونفاق ودورويى بود كه هزار بار بيشتر از باروت وسرب، جگروجان را مى سوخت ومى دريد.» ([41])
ثمره مبارزات
امام خمينى (س) با موانع مذكور مبارز وبا همه تلخيها وناملايماتى كه از سوى دوست و دشمن تحمل نمود، سرانجام اين مبارزه را به ثمرنشاند وبر همه تئوريهاى مخالفان خط بطلان كشيد، جهانيان به عظمت اسلام پى بردند، مسلمانان تا حدودى بيدار شدند وبراى مسلمانان آزاديخواه تجربه خوبى شد كه مى توان از نيروى ايمان مردم مسلمان در جهت رهايى ملتها استفاده كرد. ونيز پيروزى اين انقلاب به زخم زبانهاى متحجران پاسخ داد. آنان كه امام خمينى را مسئول خون شهدا مى دانستند، پيروزى انقلاب سبب شد كه اينگونه حرفها بى ارزش و بى خاصيت بشود. همانگونه كه در تاريخ صدر اسلام، بعد از صلح حديبيه وبعد از پيروزى مسلمانان اين آيه نازل شد:
«انا فتحنا لك فتحاً مبيناً ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك وما تأخر». ([42])
«ما به تو پيروزى آشكارى، عطاكرديم تا اينكه گناهان گذشته وآينده تو بخشيده بشود.»
خداوند سبحان در اين آيه بخشش گناهان را به پيروزى موكول كرده است، در واقع اين گناه زخم زبان مردم ويا گناه اجتماعى است يعنى اگر پيروزى بدست نيايد مردم رهبر و پيشواى نهضت را مسئول مى دانند. انقلاب اسلامى از بدو تكوين، تا پيروزى وبعد از آن تا به امروز همواره با دودسته از دشمنان روبرو بود، يك دسته بى نقاب ودسته ديگر نقابدار، در رأس دسته بى نقاب شيطان بزرگ آمريكا قرار دارد ودسته ديگر كه مستقيماً با اسلام مبارزه نمى كنند، بلكه اسلام را بگونه اى تفسير مى كنند كه بر ضد انقلاب اسلامى يا بر ضد اسلام ناب محمدى(ص) است. اين گروه نقابدار يا ناآگاهند وياخائن. در هر دو صورت، مبلغ اسلامى هستند كه با اسلام رسول خدا(ص) در تضاد است. امام خمينى(س) از اين اسلام گروه نقابدار به اسلام آمريكايى تعبير نموده است. در اسلام آمريكايى، اين موانع نظرى انقلاب وجود دارد. در واقع در جريان انقلاب اسلامى ايران اين گروه نقابدار بودند كه به نفع وبراى نظام استكبارى جهان تلاش مى كردند. همين گروه نقابدار بودند كه براى ضربه زدن به انقلاب گاهى چپى مى شوند وگاهى راستى. همين گروه نقابدار ويا اسلام آمريكايى بود كه بعد از پيروزى انقلاب انواع درگيريها ودشمنى ها را نسبت به اين انقلاب به راه انداختند وجنگ تحميلى را بنانهادند و... و...
شاخصهاى اسلام آمريكايى
امّا اسلام آمريكايى يك سرى اوصاف مغاير ومتضاد با اين اوصاف را به همراه دارد. اسلامى كه كشتار زائران خانه خدا را تجويز مى كند وفرمان قتل عام مى دهد، اسلام آمريكايى همان اسلامى است كه از صدام در جنگ با ايران حمايت مى كرد، اسلام آمريكايى مأموريت دارد كه تا شعله هاى فرياد حق طلبانه مظلومان را خاموش كند، وبا اسلام ناب محمدى(ص) به نبرد بپردازد، اين اسلام همان اسلام مستكبران، اسلام سرمايه داران، اسلام مرفهين بى درد، اسلام منافقين، اسلام راحت طلبان، اسلام اشرافيت، اسلام ابوسفيان، اسلام مقدس نماهاى بى شعور حوزه هاى علمى ودانشگاهى، اسلام ذلت ونكبت، اسلام پول وزور، اسلام فريب وسازش واسارت اسلام حاكميت سرمايه دارى وسرمايه داران بر مظلومان وپا برهنگان. اسلام مقدس نماهاى متحجر، اسلام سرمايه داران خدانشناس، اسلام التقاط ونفاق، اسلام سازش وفرومايگى و اسلام سلطنت وشاهان است.
در اين اسلام، دين از سياست جداست حج وعبادت اسلامى بى محتواست. حج بى برائت پذيرفته است. سازش وتسليم وذلت وزبونى و راكدبودن وعقب ماندگى ومحافظ كارى ومماشات وتساهل وتسامح با مستكبران وبالاخره مسخ ارزشهاى معنوى، دينى واخلاقى ازويژگيهاى بارز اين اسلام است.
([1]). سوره توبه، آيه 33.
([2]). سوره آل عمران، آيه 9.
([3]). سيرة النبويه، ابن هشام، دار الجيل، ج3، ص130.
([4]). نگاهى به تاريخ جهان، جواهر لعل نهرو، ج1، ص326; تمدن اسلام وعرب، گوستاولوبون، ص4.
([5]). تاريخ تمدن ويل دورانت، ج4، (عصرايمان) بخش دوم 318.
([6]). نهج البلاغه، صبحى صالح، ص296 (خطبه قاصعه).
([7]). نهج البلاغه، همان، ص158، خ108.
([8]). كوثر، مؤسسه تنظيم ونشر آثار امام خمينى(س)، ج1، ص228.
([9]). تمدن اسلام وعرب، گوستاولوبون، مترجم: سيد هاشم حسينى، ص754.
([10]). همان، ص729 ـ 727.
([11]). تفسير نوين، محمد تقى شريعتى، مقدمه، ص3.
([12]). همان، ص3.
([13]). حق وباطل، مرتضى مطهرى، صدرا، ص81.
([14]). بحار الانوار، مجلسى، ج2، ص109.
([15]). صحيفه نور، ج12، ص278.
([16]). secularism
([17]). scolastigue
([18]). ر، ك، فصلنامه حكومت اسلامى، ش2، ص145 به بعد.
([19]). حديث پيمانه، ص215.
([20]). ولايت فقيه، امام خمينى(س) ص16.
([21]). صحيفه نور، ج2، ص198.
([22]). آيين انقلاب اسلامى، مؤسسه تنظيم ونشر آثار امام خمينى(س)، ص16.
([23]). وسائل الشيعة، 20 جلدى، ج11، ص37.
([24]). همان، ص36.
([25]). بحار الانوار، طبع بيروت، ج72، ص368.
([26]). همان، جلد51، ص72.
([27]). از سخنان امام خمينى در عيد فطر 403ق. برابر با21/4/1362; حزب قاعدين زمان، ص5.
([28]). اسلام ناب، نشر آثار، ص449.
([29]). ولايت فقيه، امام خمينى(س) نشر آثار، ص58.
([30]). همان، ص541.
([31]). همان، ص13 ـ 12.
([32]). همان، ص126.
([33]). ولايت فقيه، نشر آثار، ص53.
([34]). همان، ص4.
([35]). همان، ص135.
([36]). مجله حوزه شماره 71 ـ 70، ص215.
([37]). همان، ص218.
([38]). اسلام ناب، همان، ص472، 473.
([39]). همان، ص477.
([40]). زندگى نامه سياسى امام خمينى(س)، مهدى حسن رجبى، ص89 ـ 88.
([41]). همان، ص198، 199; صحيفه نور، ج21، ص92.
([42]). فتح، آيه 1.